گردآفرید پهلوان زن ایرانی و دختر گُژد‌‌َهَم است. در داستان رستم و سهراب، هنگامی که سهراب در مسیر جستجوی پدرش در مرز توران و ایران «هُجیر» سالار «سپیددژ» را اسیر می‌کند، گردآفرید این اتفاق را چنان مایه ننگ می‌داند که بر آن می‌شود، خود در لباس مردان به نبرد سهراب برود:

کجا نام او بود گردآفرید

زمانه ز مادر چنین ناورید


چنان ننگش آمد ز کار هجیر

که شد لاله رنگش به کردار قیر


بپوشید درع سواران جنگ

نبود اندر آن کار جای درنگ


نهان کرد گیسو به زیر زره

بزد بر سر ترگ رومی گره


فرود آمد از دژ به کردار شیر

کمر بر میان بادپایی به زیر


نبرد آغاز می‌شود. گردآفرید کمان را به زه کرده و بارانی از تیر بر سر سهراب فرود آورد. سهراب نیز سپر را بر سرش گرفت تا به نزدیک گردآفرید رسید و با نیزه چنان ضربه‌ای به کمربند گردآفرید زد، که زره بر تنش پاره گردید. گردآفرید هم با تیغش نیزه‌ی او را دو نیمه کرد.


سرانجام گردآفرید که می‌بیند، توان رویارویی با سهراب را ندارد، می‌کوشد بسوی دژ بگریزد. اما سهراب بدنبال او تاخت و چون به نزدیک او رسید، کلاهخود او را برمی‌دارد و تازه متوجه می‌شود هماوردش دختر است:


رها شد ز بند زره موی اوی

درفشان چو خورشید شد روی اوی


بدانست سهراب کاو دخترست

سر و موی او ازدر افسرست


سهراب وقتی که موهای او را دید، بسیار متعجب شد. او تاکنون زنی اینچنین جنگجو و کار آزموده ندیده بود. پس سهراب کمندی بر کمر او انداخت و او را در بند گرفت. این بار گردآفرید تدبیری اندیشید:


بدو روی بنمود و گفت ای دلیر

میان دلیران به کردار شیر


دو لشکر نظاره برین جنگ ما

برین گرز و شمشیر و آهنگ ما


کنون من گشایم چنین روی و موی

سپاه تو گردد پر از گفت‌وگوی


که با دختری او به دشت نبرد

بدین سان به ابر اندر آورد گرد


نهانی بسازیم بهتر بود

خرد داشتن کار مهتر بود


ز بهر من آهو ز هر سو مخواه

میان دو صف برکشیده سپاه


کنون لشکر و دژ به فرمان تست

نباید برین آشتی جنگ جست


پس گردآفرید و سهراب تا دژ سپید با یکدیگر تاختند. گژدهم وقتی دخترش را دید، در دژ را گشود و گردآفرید داخل شد. آنگاه در دوباره بسته شد و سهراب پشت در باقی ماند. در همین حال گردآفرید به پشت بام دژ رفت و به سهراب گفت:


چرا رنجه گشتی کنون بازگرد

هم از آمدن هم ز دشت نبرد


بخندید و او را به افسوس گفت

که ترکان ز ایران نیابند جفت


سهراب که بسیار خشمگین و خجالت‌زده بود، هر چه در زیر دژ سپید بود، به یغما برد و بسوی سپاه خود بازگشت.