۱۴۰۳: زنان شاهنامه
تیر: سیندخت
سیندخت همسر مهراب شاه کابل و مادر رودابه است. هنگامی که سیندخت پی به عشق دخترش، رودابه به زال میبرد؛ به دنبال راه حلی میگردد. موضوع را با مهرابشاه در میان میگذارد. مهرابشاه از شنیدن این سخنان بسیار خشمگین میشود و میخواهد رودابه را از بین ببرد؛ اما سیندخت او را آرام می کند تا از خون رودابه بگذرد.
همی گفت رودابه را رود خون
بروی زمین برکنم هم کنون
در جای دیگر؛ منوچهرشاه، شاه زابلستان، به سام، پدر زال، دستور حمله به کابلستان را میدهد و این خبر به دربار مهرابشاه میرسد، مهرابشاه بار دیگر برآشفته میشود. این بار سیندخت هدف خشم مهرابشاه قرار میگیرد و میخواهد او را بکشد. سیندخت این بار هم چارهای میاندیشند تا از جنگ زابلستان و کاولستان جلوگیری کند و آتش خشم مهرابشاه را خاموش کند.
بنابراین سیندخت به نیابت از همسرش به دیدار سام می رود:
بیاراست تن را به دیبای زر
به در و به یاقوت و پر مایه زر
پس از گنج خضرا ز بهر نثار
برون ریخت دینار چون سی هزار
سیندخت از اسب پیاده می شود و زمین را میبوسد و هدایا را تقدیم سام می کند:
چنین گفت سیندخت با پهلوان
که با رأی تو پیر گردد جوان
بزرگان ز تو دانش آموختند
به تو تیره گیهان بیافروختند
به مهر تو شد بسته درست بدی
به گرزت گشتاده ره ایزدی
کنون آمدم تا هوای تو چیست
ز کاول ترا دشمن و دوست کیست
اگر ما گنه کار و بد گوهریم
بدین پادشاهی نه اندر خوریم
من اینک به پیش توام مستمند
بکش کشتنی را و بندی ببند
دل بیگناهان کاول مسوز
که بس تیره روز اندر آید بروز
در نهابت سیندخت که در نزد سام زنی خردمند و دانا خود را نشان داده بود توانست سام را از حمله به کاولستان منصرف کند و با اون پیمان صلح ببندد و سپس همراه هدایای بسیار به سرزمین خود بازگشت.
به کاول دگر سام را هرچه بود
ز کاخ و ز باغ و ز کشت و درود
دگر چارپایان دوشیدنی
ز گستردنی هم ز پوشیدنی
به سیندخت بخشید و دستش به دست
گرفت و یکی سخت پیمان ببست